این عجم زاده را به حضور بپذیر ! این مسافر سالیان دراز را به حضور بپذیر ! این کاوشگر اعصار و قرون متمادی را میهمان نوازش خود کن ! سلمان را می گویم ! همان که از اهل کتاب ، داستان دین حنیف را شنیده و سالها به اشتیاق دیدنت دویده است ! همان که در راه مکه به اسارت گرفته شد ! همان که در سکوت نخلستان مردی یهودی خرمای دلتنگی برداشت می کرد . حالا آمدنت را شنیده است ! و حالا بی قرار و خسته به کنارت آمده است .
.
.
.
امروز اقیانوس چشمان شور انگیزت را به سمت تشنه ای باز کن که فردا روز ، او را از زمره خانواده خویش به شمار خواهی آورد : « سلمان منا اهل البیت » . دستان پر مهرت را به آسمان سر مردی بکش که یعقوب عمرش در حسرت یوسف تو پیر شده و اکنون کنعان دلش ، لبریز ملاقات با توست .
ای آنکه بر سلمان ، مژده رهایی از اسارتها و جسارتها را دادی ، بر حقیقتی آغوش گشا که فردا روز دست از یاری علی ( ع ) بر نخواهد داشت و از حمایت او دامن نخواهد کشید . مردی که سترگ و ژرف می ماند و دل از غیر هارون امت تو ، می رماند . همان که به دخترت فاطمه ( ع ) احترام بسیار می گذارد و میهمان خرماهای خانه خاندان تو خواهد شد . همان که در تنهایی لحظه ها ، در غربت ماهها ، در اندوه سالها و در مدائن خاطره ها جان می سپارد و پسر عمت به بالینش می آید . همان که خاطره روزهای با تو بودن و بر کلام علی آغوش گشودن را همواره مرور می کرد و چشم به وصال تو می دوخت . بگذار امت تو در آینه سلمان ، مسلمانی را تماشا کنند و سخت ایمانی را . بگذار سلمان روح امت تو ، در مدائن تنهاییها هم تو را فراموش نکند ، چنان که تو یاران با وفایت را فراموش نکردی .
بخشی از کتاب با برادر مسیح تالیف حجت الاسلام جواد محمد زمانی
سلام
چیز قشنگی نبود!
سلام
خسته نباشید
قشنگ بود
سلام علیکم
بخشید که دیر به دیر میآییم
از این پس اگر خدا یاری کند هر چهارشنبه می آییم
موفق باشید
سلام !
خوبید؟
دیگه سراغی از ما نمیگیرید؟!
خدایا !
محبتت را در دلهای ما قرار ده
بگذار این دلها و قلبها به تو گرفتار شود
....
[گل]
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود ز فروغ ستاره پروایی ... ؟
سلام .