شاید بتوان گفت پس از توحید آوردن نسبت به حضرت دوست و قبول ربانیت او اگر بخواهیم علتی ریشه ای برای صحبت کردن با او بیابیم نمیتوان جست مگر در ریشه یابی چرایی ارتباط با خدا .
فرض را بر این بگذاریم که به خدایی حضرتش ایمان آوردیم آیا میتوان تصور کرد که او خداست وما بنده و دیگر هیچ و مسئله تمام شود. خیر.
در عبد بودن پیش هر مولای غیر مقتدری هم وظایفی به گردن ما خواهد افتاد که لازمه عبد بودن و مولایی مولای ما میباشد.
حال که کبریایی و عظمت وقدرت و علم وهزار هزار صفت و نام بی همتا برای مولای ماست پس به تعداد تمام این مقامات وظیفه ای بر گردن ما اوفتاده است که
هر عبدی بیشتر سعی کند بیشتر وظیفه شناسی کرده. پس در نزد حضرت سلطان بیشتر مقام و منزلت خواهد یافت . البته که این مقام ها همه از لطف سلطان است و بنده فقط در حد خود بندگی نموده است و بس .
پس بندگی و مولایی را نگذیرد مگر ارتباط که لازمه رسانیدن دستور است و لازمه انجامش . خدا با ارسال رسل این ارتباط را فراهم کرده که این مقال را برای توضیح آن جایز نمیبینم .
اما ارتباط ما با آن جناب جز بوسیله انجام وظایف میسر نمیشود .
با این کار آنچنان میتوان به خدا نزدیک شد که امام زمان (عج ) در دعای ماه رجب میفرمایند:
«لافرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک بدوها منک و عودها الیک ».
این مقام مقربان الهی است که قسمت ائمه و اولیاء الهی شده است .
حال که به این ارتباط به عنوان یک نیاز واقف آمدیم باید به انواع آن بپردازیم.
ادامه دارد
به نام حبیب ...
...
چقدر فاصله است هنوز ... میان
حرم.من تا حریم ...
چشمانم بی تاب کف پای اوست ...
فضای وجودم سیراب عطش است ....
عجب معرکه ای است آنجا که زانو می زنم ... سلطان و گدا ...
فرشته ها پوزخند می زنند ...
"رفتی و آمدی و همانی ؟؟؟؟؟! مگر می شود؟!! این بار هم؟..."
خب چه کنم؟ دستم بسته است ... به آسمان نمی رسد ... اما
به زمین هم قانع نیستم ...
فضا بی انتهاست و من شناور ...
وای بر من! اینجا اشیا هم معرفت دارند!
سبوح ... قدوس ...
مولا (ع) دم در ایستاده است. نمی توانم ببینمش.
"شکستم و... نشکستی
بریدم و... نبریدی
وفا نکردم و... کردی"
...
یاد پدرت (ع) می افتم ... شب آخر ... کربلا ... در چهار چوب خیمه..
یاد "حر" ...
آب را بسته بود بر آل الله
چرا خودش تشنه بود پس؟
چشمه ی وجودش جوشید ... بارید ... غرق شد!
"ارفع راسک یا حر!"
و فرمود:
"تمام شد!"
...
مولا! چرا تمام نمی شوم؟..
فرشته ها مشغول طوافند ...
میروم "تماشا" کنم ... چه رفتنی!
منبع:مصباح الهدی