آقایان چایچی و بیگدلی نقل کردند:
آقای مجتهدی فرمودند:
در ایام نوجوانی که به مدرسه میرفتم در بین راه به فقرا کمک میکردم. یک روز که از مدرسه بر میگشتم در بین راه پیرزنی را دیدم که مقداری اسباب و اثاثیه در دست دارد او از من خواهش کرد که کمکش کنم و اثاثیه را به من داده و از جلو حرکت کرد تا به منزلی رسیدیم، سپس درب را باز کرده و وارد خانه شد.
من نیز همراه او داخل شدم، که ناگهان درب بسته شد و با چند دختر جوان روبرو شدم، آنها گفتند: شما به یوسف تبریز مشهور هستید و ما از شما خواستههایی داریم که اگر انجام ندهید کوس رسوایی شما را خواهیم زد.
ایشان میفرمودند:
یک لحظه تأمل کرده و نگاهی به اطراف انداختم، ناگهان چشمم به پلههایی افتاد که به بام منتهی میشد، بلافاصله با سرعت به طرف پله دویده و به پشت بام رفتم، آنها هم به دنبال من به پشت بام آمدند.
با اینکه ساختمان سه طبقه عظیمی بود و دیوارهای بلندی داشت، با گفتن یک یا علی، بی درنگ از پشت بام خود را به داخل باغی که جنب خانه قرار داشت پرتاب کردم.
همینکه در حال سقوط بودم دو دست زیر کف پاهایم قرار گرفت و مرا به آرامی پایین آورد.
ایشان فرمودند: از آن موقع تا الان پاهایم را بر زمین نگذاشتهام و هنوز روی آن دستها راه میروم...
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
منبع: سایت صالحین http://www.salehin.com
سلام به شما دوست خوبم
شما واقعا مطالب بسیار عالی و زیبایی را ثبت می فرمائید
موفق باشید
سلام عرفان جان
وبلاگت واقعا مفید و پرمحتوا و زیباست.
این مطلبتون هم بسیار زیبا و عمیق بود بخصوص نتیجه زیبایی که ازش گرفتی ..... تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
موفق و موید ، پیروز و سربلند ، در پناه خداوند باش.
تایارکه را خواهدو میلش به که باشد
سلام
مطلب ارزشمندی بود ... ممنون
با اجازه لینکتان کردم. یاحق
سلام و روزتون یه خیر
از مطلب ارزشمندتان سپاسگذارم استفاده کردم و یادم افتاد که این مطلب را در کتاب لاله ملکوت خوانده بودم و افتخار میکنم با حضرت جعفر آقای مجتهدی همشهری و بالاتر از آن هم محله و بالاتر از آن همسایه بودیم البته من سنم نمیرسد و این مطالب را از زبان بزرگان شنیده ام و ما هم اینک هم در همان محله ایم
یاد ایشان و یاد بزرگ مرد و مدرس فرهیخته و عالم دانشمند جناب میرزا عبد الله مجتهدی هم گرامی
یا حق
سلام .
دلم لرزید !
کاش رهامون نکنه ...
در پناه خدا ...
.: هـــــــو المحبــــــوب :.
سلام مومن خدا !
میگن دل مومن هر چه قدر هم کوچیک باشه همه ملکوت و عالم درش جا می گیرند ،نمونه اش دعاهای مومنه که همه رو در بر می گیره .
نقل از مرحوم دولابی
...
پس دعا یادت نره ...
و هم صمیمانه از خداوند برایتان توفیقات روزافزون مسئلت می کنم .
[گل][لبخند][گل]
سلام
انگار آدم وقتی خیلی با خودش درگیره هی تند تند مینویسه...
نمیدونم....
بهر حال ...
الآن بروزم
ممکنه تا یه مدتی نباشم
کارهای ناتمومی دارم که باید تموم بشن.... .
یکى از دوستان مىگفت چه کنیم تا به یقین برسیم؟ به او گفتم: »یقین لازم نیست، که انسان با احتمال هم کار و حرکت مىکند.«
در تجارت، با احتمال حرکت مىکنند. در کشاورزى با احتمال آغاز مىکنند. دانههایى که یک کشاورز در زمین مىپاشد، یقین ندارد که رشد کند و ممکن است هزار آفت سر راهش باشد، اما با همین توجه اقدام مىکند.
حال چه شده وقتى انسان مىخواهد در راه خدا حرکت کند، مىگوید باید یقین داشته باشم! در اینجا یقین را اول مىخواهیم، ولى در تجارت با یک احتمال هم حرکت مىکنیم تا جایى که بیست بار ضرر مىدهیم، ولى باز هم ادامه مىدهیم و تازه این ادامه را جزء پشتکار خود تلقى مىکنیم و به حساب حماقتها و سفاهتها نمىآوریم.
وقتى مىخواهیم با خدا معامله کنیم، مىگوییم: یقین نداریم! ما کجا و کى یقین داشتهایم؟! در حرکتهاى خود و در این دنیاى احتمالات، با چه یقینى اقدام کردهایم؟ اینجاست که کم مىآوریم.
وقتى مىخواهیم به فقیرى کمک کنیم، باید یقین داشته باشیم که صد در صد فقیر باشد. اصلاً مگر مىتوانیم کسى را پیدا کنیم و قسم حضرت عباس بخوریم که هیچ نان شب نداشته باشد؟!
وقتى مىخواهیم در راه خدا حرکت کنیم، یک جور معامله مىکنیم و وقتى مىخواهیم در راه خود و براى خود حرکت کنیم، طور دیگرى عمل مىکنیم. همین چیزهاست که براى انسان مشکل ایجاد مىکند.
یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000
----------------------------------------
------------------------------
دوست عزیز طرح ختم صلواتی برای سلامتی آقا امام زمان در وبلاگ بنده اجرا می شود.....خوشحال میشم شما هم حضور ژیدا کنید حتی با فرستادن تنها یک صلوات
سلام*
قالب وبلاگت خیلی خشگله **
متنهای که نوشته ای خیلی خوب بود***
موفق باشی****
نیک یاور عرفان
سلاااام
خاطره آموزنده و قشنگی بود کاش ما هم میتوانستیم به چنین مقامی برسیم
کتاب در محضر لاهوتیان، زندگینامه، شیوه سلوکی و کرامات عارف بصیر و سالک خبیر حضرت جعفر آقای مجتهدی به نوشته محمدعلی مجاهدی (پروانه) می باشد و تا حدودی مطالعه کردم زندگی و سلوک عارف بالله جناب شیخ جعفر مجتهدی بگونه ای خاص از دیگران متمایز است، ایشان در توسل به ائمه معصومین (ع) بسیار استثنایی و ممتاز بوده و در تمام مراحل زندگی شگفت خویش همواره منادی یک پیام اصولی بودند
«رَحْمَة اللّهِ عَلَیْه رَحْمَة واسِعَة وَحَشَرهُ اللّه مَعَ النَّبِّی الْمُصْطَفی وَآلِهِ الطّاهِرِین الاَْطْیَبِین صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِم اَجْمَعِین وَالْحَمْدُللّه رَبّ الْعالَمِین.»
سرشار از پاکی باشید
سلام
نوشته های پر محتوایتان در من تاثیر و استفاده ی زیادی دارد پاینده باشید.
مطلب جالبی رو انتخاب کردید
زیبا و پر از اندرز
موفق باشید
سلام
خسته نباشید . برای این وبلاگ خیلی زحمت کشیدید . در این مدت کم جای خوبی برای خودتون باز کردید . امیدوارم همین طور به نوشتن ادامه بدید . با آرزوی بهترینها برای شما دوستان خوب خودم . تا بعد ...
با عرض سلام و خسته نباشید
سری به وبلاگ جدیدم بزنید و مرا از راهنمایی خود دریغ نفرمایید
یا حق
سلام.
از حضورتون سپاسگذارم.
ای کاش می دانستیم کی دلهایمان به ظهور او آرام خواهد گرفت...!
موفق و موید باشید.
التماس دعا...خدانگهدار.
سلام
خداروشکر مشکل تلفنا حل شد.
خیلی مطلبتون قشنگ بود خیلی دوست دارم برم به اون اطلاعیه که داده بودین ولی خواهرم میاد ان شاالله.
سلام دوست عزیز
خسته نباشید
من آپم
خوشحال میشم اگه به ماسر بزنید
یا علی
التماس دعا
سلام
دو تا وبلاگ جدید باز کردم پیشکشی به مولایم مهدی
www.ruzerahayi.blogfa.com
www.sobheadine.blogfa.com
منتظر نظرات ارزشمندتان هستم وبلاگ خود شماست
یا حق
نازد به خودش خدا که حیدر دارد … دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله … صد با اگر کعبه ترک بردارد
سلام...
مطلب زیبایی بود...
موفق باشید...
یا علی
سلام .
خاطرهء قشنگی را انتخاب کرده اید .
اما بابت آن فایل که خواسته بودید پیگیری کردم ولی هنوز برایم ایمیل نشده . هر وقت برایم فرستادند حتما برایتان می فرستم .
امیدوارم بازم با حضورتان به کلبهء کوچولوی عطش گرمی ببخشید .
یا علی
سلام مطالب شما انسان را منقلب میکندجزاکم الله خیرا
سلام
به نظر من آدمی که به این مقام برسه اون رو لو نمی ده!!!
این حرف ها رو راحت نمی شه باور کرد، تازه ما زن ها روزی 100 بار داریم از دست صد جور نا مرد و ناجنس فرار می کنیم، 1000 تا خطر برای ما هست، اما زندگی رو با این قوانین پذیرفتیم.
نمی گم این آقا یه آقای معمولیمثل ما بوده، اما به هر حال اگه فرار از دست نامرد و شهوت ران همچین پاداشی داشت، بیشتر زن های ایران باید پا در هوا می موندند