امام(ع) مىفرماید: «المؤمن اعز من الجبل، الجبل یستقل بالمعاول والمؤمن لا یستقل من دینه; (4)
مرد با ایمان، ثبات و پایداریش از کوه بیشتر است; زیرا کوه به وسیله کلنگ، کمو کاسته مىشود، ولى ایمان مؤمن با هیچ کلنگى کم نمىشود (کاملا بر اعتقاد و عقیده خود ثابت قدم و پا برجاست)».
خداى تعالى مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون; (5)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! بردبارى کنید و بر دشمنان، در پایدارى پیشى گیرید و عزم راسخ و استوار داشته باشید و تقوا پیشه کنید، امید است که رستگار بشوید.»
این دستور بزرگ و بىنظیر که بهترین راه رستگارى و کامیابى را نشان مىدهد، مشتمل بر چهار فرمان است که اگر مسلمانان آنها را اطاعت کنند، کامیابى در دنیا و آخرت را دارا خواهند شد.
در آغاز امر به صبر و شکیبایى است، مىفرماید: در زندگانى که سراسر سختى و مشقت است، جز پایدارى در برابر آنها، راه دیگر براى موفقیت نیست، کسى که نتواند در برابر فشارها و سختىهاى زندگى بردبارى کند در مبارزه زندگى خورد خواهد شد.
فرمان دوم، آناست که در صبر و پایدارى، از دشمنان خود پیشى بگیرند. بهعبارت دیگر; مسلمانان در جهاد باید پایدارى و استقامتشان بیش از دشمنانشان باشد تا بر آنها پیروزى یابند; قرآن کریم در جاى دیگر مىفرماید:
«ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله; (6)
اگر بر شما زخمى و جراحتى رسید، بردشمنانتان نیز مانند آن رسیده است.»
یعنى باید استقامتشما از آنان بیشتر باشد. باز هم قرآن مىفرماید:
«ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کما تالمون و ترجون من الله ما لایرجون; (7)
اگر شما درد مىکشید، دشمن نیز مانند شما درد مىکشد، ولى شما امید پاداش از خدا دارید ولى آنان ندارند.»
یعنى با آن که مسلمانان در رنجبردن با دشمنانشان یکسانند، ولى مسلمانان امید کامیابى و خوشبختى دارند، ولى کفار چنین امیدى ندارند; زیرا کفار براى تعصب و لجاجت مىجنگند; ولى شما مسلمانان براى خدا نبرد مىکنید; پس، کفارهم در دنیا نجبیهوده مىبرند و هم در آخرت مىسوزند (خسر الدنیا و الاخرة ذلک هو الخسران المبین; (8) بدبختى و زیان هر دو جهان، نصیب آنها خواهد بود، این، همان زیان و خسران آشکار است).
در فرمان سوم، خداى تبارک و تعالى، مسلمانان را به عزم راسخ و ثبات در عقیده مىخواند که هشیار باشند که در اثر تبلیغات شوم، سستى ایمان به آنها دست ندهد، همانطور که سرباز در سنگر، آماده دفاع از هرگونه پیشآمد و حملهاى از طرف دشمن است، مسلمانان باید کاملا هشیار و آگاه و آماده باشند که تبلیغات زهر آگین دشمنان اسلام در مغز آنها اثر نکند و با استدلالى محکم و منطقى قوى، از عقیده خود دفاع کنند، بلکه آنان را به راه حق و حقیقتبخوانند تا از بدبختى در دو جهان خلاصى یابند.
فرمان چهارم دعوت مسلمانان به تقوا و پرهیزکارى است. تقوا عبارت است از: انجام دادن اوامر و دورى کردن از مناهى حضرت بارى تعالى است. در آخر این آیه مبارکه، با جمله طلایى و زرین «لعلکم تفلحون» پایان مىیابد. آرى، مسلمانانى که این فرمانهاى چهار گانه حضرت حق را اطاعت کنند، امید رستگارى و کامیابى در دنیا و آخرت براى ایشان خواهد بود.
اىکاش مسلمانان اندکى به خود مىآمدند و در تهذیب و اصلاح خود مىکوشیدند و براى به دست آوردن فضایل اخلاقى و صفات پسندیده، همت مىگماشتند و دست تضرع و زارى به درگاه حضرت پروردگار دراز مىکردند و آن وجود مقدس را به رحمت واسعهاش سوگند مىدادند که نظر مرحمتى به جانب مسلمانان بیاندازد تا روحیات و اخلاقیاتشان رنگ نوینى به خود بگیرد و از صفات عالى بر خوردار شوند، بلکه از این حضیض ذلتبرهند و دوباره به اوج رفعتبرسند و پرچم اسلام، سربلندترین پرچمهاى جهان و آیت نصر و ظفر گردد و «لعل الله یحدث بعد ذلک امرا». (10)
محمدرضا زائری در سایت خود نوشت:
قصد داشتم مطلب مفصلی درباره دست دادن با نامحرم و جوانب مختلف موضوع بنویسم و یادداشتهایی هم برداشته بودم و مخصوصا این روزها که ذهنم بیشتر درگیر حوزه سبک زندگی است، فکر می کردم این نکته ها شاید برای مطالعه جدی موضوع مفید باشد، اما به هر حال به دلایلی منصرف شدم. فقط می ماند آن دو نکته ای که قول داده بودم از امام موسی صدر نقل کنم که چون تا کنون انتشار نیافته خواندنی تر است:
۱- دکتر حسین کنعان در کتابش به نام "الامام موسی الصدر قدر و دور" می گوید: امام موسی صدر برایم تعریف کرد که وقتی من حدودا نوزده سال داشتم پدرم (آیت الله صدر مرجع بزرگ تقلید) نامه ای برای نخست وزیر وقت نوشتند و قرار شد من نامه را ببرم و تحویل دهم؛ لذا صبح زود از قم راه افتادم و به تهران آمدم و به محل زندگی او که منزلگاه با شکوهی بود مراجعه کردم.
مرا به سالن طبقه اول راهنمایی کردند. نشستم و به تماشای در ودیوار مشغول شدم. آن فضا و محیط متفاوت و شیک و با شکوه با تابلوهای نقاشی و وسایل تزیینی و پرده های زربفت و ... برای من که از یک خانه ساده طلبگی آمده بودم خیلی تازگی داشت و غرق تفکر در این فاصله فرهنگی واجتماعی بودم.
در همین حال متوجه دختر جوانی شدم که در انتهای سالن مشغول نواختن پیانو بود و من تا آن هنگام صدای این دستگاه را نشنیده بودم . نشسته بودم و با تعجب به آن گوش می کردم که آن دختر متوجه حضور من شد و برخاست و به طرف من آمد و ...دستش را به طرفم دراز کرد !
من دستم را روی سینه ام گذاشتم و سلام او را پاسخ دادم (جالب اینجاست که این فرهنگ زیبا و راه حل ستودنی که شاید منشا آن از همیشان باشد، الان در لبنان و بسیاری جوامع کاملا رواج یافته است و اخیرا یکی از شبکه های تلویزیونی لبنان در برنامه های مربوط به تعاملات اجتماعی بین مردها و زن ها این موضوع را میان حاضران در استودیو به تجربه عملی گذاشته بود) دکتر کنعان می گوید در اینجا امام صدر خندید و به مزاح گفت: و هنوز دستم روی سینه ام مانده است !
۲- دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند استاد سید عباس نورالدین برایم نقل کرد که روزی امام صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود. اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این توفیق یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت: من می دانم چه طور حالش را بگیرم و ضایعش کنم ! و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی در حالیکه همه را متوجه خود کرده بود جلورفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد. ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند.
او هم که منتظر همین بود پرسید: می خواهید نجس نشوید؟ (و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و ...)
ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: بل لاحافظ علی طهارتک ! فرمودند بلکه بر عکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید ... این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.
منبع خبر: عصر ایران
در دنیایی که ما انسانها در آن زندگی می کنیم فرصت های زیادی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد ولی متأسفانه کمتر کسی می تواند از این فرصت ها به نفع خود استفاده کند.متأسفانه انسانها بیشتر در رؤیای رسیدن به موفقیت زندگی می کنند تا اینکه بخواهند برای رسیدن به آن تلاشی از خود نشان دهند.حقیقتی که هر انسانی در راه رسیدن به موفقیت باید همواره به آن توجه کند این است که نه کسی شانسی و از روی اتفاق به موفقیت می رسد و نه کسی به همین صورت موفقیت های خود را از دست می دهد.این موضوع بیانگر این مطلب است که رسیدن به موفقیت خود مراحلی دارد و فقط کسانی از این موضوع با خبرند که می توانند امیدوار به دستیابی به آن باشند.
افکار همه چیز شماست:
با کمی مطالعه و تحقیق در زندگی بیشتر انسانهای موفق جهان به این نتیجه می رسیم که پشتکار داشتن و سخت کوش بودن ویژگی مشترک تمام انسانهای موفقی است که تا بهحال روی کره زمین زندگی کرده و می کنند.و بیشتر آن انسانها در ابتدا به اشخاصی خانه به دوش شبیه بوده اند امّا در عین حال افکاری سلاطین گونه داشته اند!پس باید جنس ذهنیت شما از افکار مثبت و امید به آینده باشد تا شما بتوانید با اشتیاق و طراحی برنامه ای مناسب برای رسیدن به آن تلاش کنید.
همه از صفر شروع کرده اند:
با این حال ممکن است این ذهنیت در شما ایجاد شده باشد که حتی با وجود اینکه ذهنیتی مثبت دارید ولی به علت کمبود منابع و امکانات لازم نمی توانیدبه اهداف خود برسید ،فراموش نکنید که همه انسانهای موفق هم در ابتدای کار وضعیتی مانند شما داشتند ولی با این حال توانستند با تلاش بیش از حد و داشتن افکار و برنامه ای مناسب به اهداف خود برسند. اصولاً انسانی که در ذهن خود هدف قاطعی دارد که باید به آن برسد هیچ وقت به محدودیت ها فکر نمی کند. تنها منبعی که انسان های موفق از آن بهره می برند ذهن است. این افراد از آنجایی که می دانند مغز انسان با افکار او دوست می شود، همیشه بهترین افکار را برای دوستی با ذهن خود انتخاب می کنند.اگر شما به خود به چشم یک انسان موفق نگاه کنید ذهنتان نیروی درونی شما را برای رسیدن به وضعیتی که دوست می دارید هماهنگ می کند،امّا اگر افکار و تصورات شما علیه خودتان باشد حتی اگر از منابع خوبی نیز برخوردار باشید به زودی همه چیز را از دست خواهید داد.متأسفانه بسیاری از انسان ها فکر می کنند که محدودیت معیار سنجش انسانهاست،در حالی که معیار حقیقی سنجش انسان ها،افکاری است که در سر دارند.
هیچ وقت نگویید دیر شده است:
وقتی صحبت از رسیدن به موفقیت است و انسانی از انسان دیگری دعوت می کند تا برای رسیدن به هدفی تلاش کند،معمولاً این گونه پاسخ می شنود که دیگر دیر شده است.عبارت"دیگر دیر شده" جواب انسانهایی است که ارباب ذهن خود نیستند. کسی که ارباب ذهن خود باشد هیچ وقت به کمبود منابع،پیری یا غیره فکر نمی کند،بلکه به این فکر می کند که از کدام راه باید برای رسیدن به موفقیت استفاده کند.کسی که ارباب ذهن خود نباشد حتی اگر تلاش شبانه روزی برای رسیدن به موفقیت داشته باشد هیچ وقت به خواسته خود نمی رسد.اگر کسی می خواهد به موفقیت برسد باید تلاشی توأم با ایمان به موفقیت داشته باشد.
منبع : وبلاگ از دولت عشق