فغان آندم که روی نگار دیده نشد
نسیم طرفه نگاهش به دل وزیده نشد
چقدر گشتم و هر جا که گام بنهادم
غباری از ره آن تک سوار دیده نشد
دو صد دریغ که میخانه باز بود و ولی
نمی ز ساغر وصلش مرا چشیده نشد
سلام کردم و رویش ز من برگرداند
سبب چه بود جوابی از او شنیده نشد؟
فقط به عزت اشک است آبروداری
خوشا آن غلام که اشکش جدا ز دیده نشد